💢 نیمکت های کلاس، دلشان یخ زده است! ▪️چه کسی می داند که من اینجا تنها که کلاسم خالیست و نگاهم سرد است و دلم لک زده لبخندی را بنشیند روی، نیمکت های کلاس لبِ گلدانِ کلاس ،خشکیده ست من دو دستم خالیست نیمکت های کلاس،دلشان یخ زده است چه کسی می داند که چه دردی دارند میزهای خالی؟! چه کسی می داند درودیوارِکلاس چه غریبانه نشسته به سکوت دلشان حسرتِ فریادِ شما را دارد که بیایید و بخندید همه آن یکی جیغ کشد دیگری مشت بکوبد برمیز که معلم آمد،خاموش! و معلم امد پس چرا نیست صدایی اینجا!؟ پس چه شد، کتاب و دفترتان؟! تو مگر درس نداری دختر... پس کجایند قلم و خودکارت؟! نخ و کاموایِ که مانده رویِ میز؟! مگر اینجا ، کلاسِ درس نیست؟! و معلم خندید.. خنده ی تلخ، کنجِ لبهاش خشکید زیرلب زمزمه کرد: بچه ها آرام،درس دیگر تعطیل! خاک ارام گرفته، رویِ صندلی و لبِ طاقچه گلدان، بی آب اخم بر چهره کشید که چرا آب ندادید به این؟! که چرا خاک گرفته ست همه چیز؟! بغض در گلویش پیچید... به خود امد ناگاه نه نمی خواهد شما زحمت نکشید! من خودم امده ام بدهم آب به این گلدان ها و بروبَم خاک را از این میز من فقط آمده ام بنویسم با درد روی این تخته سیاه: " که معلم تنهاست" و کلاسش خالیست و نگاهش سرد است ... اشک از گوشه ی چشمش لغزید بچه ها جیغ کشیدند: چقدر خط معلم عالیست دانش آموزان ستارگان منتظرتون ديدارتون هستم سلامت و شاد باشيد🙏🏻🙏🏻🙏🏻 طيبي