از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشنهای زمستانی ات کنند
پر کرده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
اینبار میبرند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند
https://eitaa.com/joinchat/2683568393Ceeb85d10f4