✨🔹داستان مَن و ما 🔹✨ فصل دومدوران نوجوانی(قسمت اول) به اینجا رسیدم که من در دوران نوجوانی پدرم را از دست دادم، در قسمت قبلی گفتم از آن موقع به بعد ارتباط بهتری با خدا برقرار کردم، وقتی بخاطرمراسم خَتم پدرم چند روز مداوم در مسجد امیرالمؤمنین محل بودم، احساس آرامش عجیبی بامکان مسجد،افراد مسجد، فضای مسجد پیدا کردم. فکر می کردم خداوند پدر از من گرفت ، اما درعوض آن خودش را همنشین و همراز من قرار داد. یادمه دوستان جدیدی در مسجد پیدا کردم یادش بخیر یکی ازدوستانم آقا مصطفی بود، الان که یادم میاد احساس می کنم آقا مصطفی یک پَک کامل از خوبی ها بود که خدا برای مدتی در کنار من قرار داد، خنده های با حالش، شوخی ها با مزه اش 😍 ، صفا، صداقت،صمیمیش برایم خیلی شوق آفرین بود، خیلی مهمه نوجوان از خانواده که میاد تو جامعه، یه رفیق و یه مکان خوب مثل مسجد را تجربه کنه، یکی دیگه از دوستانم آقا محسن بود، یادمه یه شب همراه آقا محسن از درب مسجد تا درب خونشون رفتیم، تابستان بود رفت یه کتاب قطور از خونه آورد و زیر چراغ برق به حالت ایستاده یه صفحه از آن کتاب را باز کرد و شروع به خواندن آن صفحه کرد، هنوز آهنگ و محتوای آن صدا در گوشم طنین انداز است، ❇️ کانال سید عبدالحسین تقوی https://eitaa.com/joinchat/293077038Cdd5f50e471