.۱۲ هر روز که می اومدم کانون یه سر به علی می زدم. یه روز به من گفت حاج می تونی بری برای من رضایت بگیری؟ گفتم علی بزارانشاءالله بعداز عید. گفت باشه آقا سید. گفتم اسفند ماه بود که علی را دیدم. .