.۲۶
یه روز قرار شد مسجد را غباروبی 
 کنیم دیدم امیر علی پرده های مسجد
 را  یکی یکی باز کرد و با خودش بُرد
 خونه شُست و بعد آورد نصب کرد.
 واقعا دیگه داشتم تعجب می کردم، 
 آخه من نوجوان های زیادی دیدم که 
 وقتی در این مسیر قرار می گیرن بعد
 از مدتی که در این مسیر قرار گرفتن
 همه چیز براشون عادی میشه، برخی 
از اونا هم وسط راه رها مي کنند، ولی
 امیر علی همچنان  داشت به مسیر خود
 ادامه می داد.🤔

.