✨🔹داستان مَن و ما 🔹✨ فصل اول ✨دوران کودکی و نوجوان✨ ( قسمت اول) پدرم کشاورز بود. هر وقت از کار کشاورزی به خونه برمی گشت ابتدا یک قلیان هکانی می کشید و با همان حال خسته دراز می شد. گاهی اوقات هم شروع به شاهنامه خوانی می کرد👇 مکن بد که بینی به فرجام بد ز بد گردد اندر جهان نام بد شاید زیباترین آهنگ زندگیم که برای همیشه در ذهنم نقش بسته همین شاهنامه خواندن پدرم باشد. با آن حال خسته ای که داشت لَحنِِ خواندش چنان حزین و حماسی بود که با گوشت و پوست و استخوان من عجین می شد. ما در روستا زندگی می کردیم. خانواده ما یک خانواده پر جمعیتی بود. هشت برادر و سه خواهر!!! یادمه وقتی می خواستیم بخوابیم هر دو نفری یه پتو داشتیم . کلاً دو اتاق داشتیم . آن زمان امکانات زیادی هم نبود. مثلاً بخاری و کولر نبود و ما از علاءالدین و پنکه سقفی برای گرمایش و سرمايش استفاده می کردیم. یکی از مشکلات اساسی ما در آن زمان مسئله آب بود. همسایه یِ ما چاه آبی داشت. مردم محل آنجا جمع می شدند با سطل از آن چاه آب می کشیدند و در بشکه هایِ همراه خود می ریختند و با فرقون، به خانه می بردند ، این آب برای 👇 _خوردن _حمام کردن _لباس شستن _ظرف شستن _ پخت و پز بود ... ❇️ کانال سید عبدالحسین تقوی https://eitaa.com/joinchat/293077038Cdd5f50e471