﷽ ✨🔹داستان مَن و ما 🔹✨ فصل اول دوران کودکی و نوجوان✨ (قسمت پنجم) بعد از آمدن تلویزیون مادر بزرگ که می آمد خونه ما ، دیگه برایمان فقط تنقلاتی که با خود می آورد جذاب بود. می گرفتیم و می رفتم به تماشای برفک همراه با فیلم و برنامه کودکی که بود. اگر مادر بزرگ می خواست حرف بزنه می گفتم مادر بزرگ ببخشید داریم فیلم نگاه می کنیم ومادر بزرگم سکوت می کرد. نمي دانستم این جعبه‌ی جادویی کم کم نطق مادر بزرگ ها و پدر بزرگ ها را کور می کنه.بعدها که مادر بزرگ می اومد خونه ی ما دیگه اتاقی که تلویزیون بود نمي نشست ، می رفت اتاق بغل تا بلکه کسی بیاید بشنید و از تجربه ها و قصه هایی که گذشتگان در خورجین ذهنش به امانت گذاشته بودند بیان کند. الان دیگه اون تلویزیون سیاه سفید کوچک دوشبکه ای نیست الان ال ای دی با سایز ها و طرح ها و شبکه های مختلف وجود دارند و وقتی کودک و بزرگسال همه به تماشا می نشینند دیگر کسی دوست ندارد نگاهش را برگرداند مادر بزرگ ها و پدر بزرگ ها دیگه قصه گوی مجلس نیستند. دیگر برخی حتی حوصله ی چند دقیقه با پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها نشستن را هم ندارند. آن ها همیشه کمبود ویتامین هم صحبتی دارند ... ❇️ کانال سید عبدالحسین تقوی https://eitaa.com/joinchat/293077038Cdd5f50e471،