✨🔹داستان مَن و ما 🔹✨ فصل اول دوران کودکی و نوجوان(قسمت هفدهم‌) یکی از خاطراتِ خوب دوران کودکی من این بود که با بچه های محله می رفتیم گُل بابونه می چیدیم، بلافاصله بعد از چیدن می آمدیم آنها را پشت بام خانه پهن می کردیم تا خشک شوند، بدنبال آن خوب که خشک می شدند، آنها را می بردیم بازار و می فروختیم، یادمه برای این کار باید چندین کلیومتر پیاده روی می کردیم تا به یک منطقه سرسبز می رسیدیم، تازه باید از میان کوه ها و دره هایِ سرسبز و پُر آب نیز عبور می کردیم تا به مقصد می رسیدیم، بعد از این پیاده روی نه تنها احساس خستگی نمی کردیم، تازه همگی با اشتیاق شروع به چیدن گل بابونه می کردیم، میشه گفت این کار بیشتر شبیه یک مسابقه هیجان انگیز برای ما بود، همه به سبدی های که دستانمان بود نگاه می کردیم که هر کسی چه مقدارگل بابونه چیده است، از خانه که راه می افتادیم تا به مقصد می رسیدیم تقریبا یک ساعتی تو راه بودیم، بعد تا نزدیکی های ظهر آنجا می موندیم و بعد همگی با چهرهای خسته، اما همراه با انگیزه و بانشاط برمی گشتیم، یادمه اگر در حین چیدن خسته می شدیم، می نشستیم با همان گل بابونه ها گردنبد درست می کردیم، حالا که فکر می کنم می بینم فصل بهار برای من به مانند یک مغازه عطاری بزرگ بود، که در این مغازه گل های مانند بابونه،آویشن، تُولَه(پنیرک)، گل گاوزبان، بِرنجاس(بومادران ) وجود داشته که هر کدام خاصیت دارویی منحصر به فردی برای خود داشتند، الان که فکر می کنم می بینم فضای ذهنی من در آن دوران چقدر حقیقی و واقعی بود، زیرا در آن دوران من رفیقی داشتم که هر دفعه یکی از هنرهایش را به من نشان می داد، آن رفیق طبیعت و زیباییهایش بود، وقتی با فضای ذهنی کودکان امروز مقایسه می کنم می بینیم کودک امروز از طبیعت فاصله گرفته و دوستان جدیدی پیدا کرده است، دوستان به نام های موبایل، موسیقی، فیلم، گیم نت و بازی است، همنشینی با این دوستان نه تنها خاطره‌ یِ خوبی برای آینده در ذهن ایجاد نخواهد کرد بلکه همین الان نتیجه ای جز اعتیاد، تنبلی، بی حالی عدم تحرک، بلوغ زودس، برای آنها به ارمغان نخواهد داشت‌. ❇️ کانال سید عبدالحسین تقوی https://eitaa.com/joinchat/293077038Cdd5f50e471