خلاصه که تموم شد ولی وقتی می‌رفتی توی و حضور امام رو با عظمت بی‌نهایتشون و بی‌کرانشون حس می‌کردی، اشکات مثه بارون جاری می‌شد و تمام سختی‌ها و دردها یادت می‌رفت... یادش بخیر شب‌های آخر سفر نرفتیم هتل و توی حرم و بین الحرمین می‌چرخیدیم و توی جمع سینه‌زنا می‌نشستیم یا ویدیو ضبط می‌کردیم... شب آخر که داشتم وداع می‌کردم ، چند صفحه از زیارت ناحیه را زیر قبّه خوندم ولی نتونستم ادامه بدم ، حس می‌کردم بخونم غش می‌کنم... من فقط یک مصیبت کوچیک رو کشیدم و وقتی مصیبت های تو این زیارت رو میخوندم ، بندبند وجودم آتیش می‌گرفت و تازه در برابر ارباب چند برابر می‌سوختم... وقتی یه نفر برات عزیزه و مصیبتی می‌کشه ، تو خیلی بیشتر از خود اون شاید زجر بکشی فکرکنم حال ما محبین نسبت به اهلبیت همینطوره ، خیلی برامون سنگینه که آقامون رو اینجور کردند... . کانال @seyedhoseiny_ir