خب حالا بدیم سراغ ماجرای ازدواج من و تغییر من 👀 همه چی از اینجا شروع شد😄 من روحانی کاروان بودم ... و انگار کار ازدواج ما قفل شده بود ... اما یه حاج خانومی در کاروان بودند همه کاره بودند ... مخصوصا که تو کار امر خیر بودند ... خلاصه ایشون واسطه بین ما و یک‌ خانواده شدند و خداروشکر شد آنچه باید میشد😄 حالا هی نیایید بگید شما اون حاج خانم رو بدیدا... بالاخره همه مورداشون هم که مثه من نیستن🥸 ولی ازدواج برکات زیادی برا من داشت که براتون میگم ... مهمترینش همینی بود که براتون گفتم امشب... به من فهموند باید تغییر جهت بدی و از چالش ها عبور کنی ✅️ فردا توضیح میدم ‌... باشه؟ فعلا جمله آیه الله سعادت پرور رو بخونید👇