بی تو ای یار مهربانِ علی! شعله سر می‌کشد ز جانِ علی بی تو ای قهرمان قصۀ‏ عشق، ناتمام است داستان علی... خطبه‌ی ناتمام زهرا کرد کار شمشیر خون‌فشان علی خواست نفرین کند، که زهرا را داد مولا قسم به جان علی- -که ز قهر تو ماسِوا سوزد؛ صبر کن صبر، مهربان علی! ذوالفقار برهنه‌ی سخنش کرد کاری به دشمنان علی، که دگر تا ابد به زنهارند از دم تیغِ جان‌ْسِتانِ علی با وجودی که قاسم رزق است ساخت عمری به قرص نان علی بعد او، خصم دون که می‌‏پنداشت به سه نان می‌خرد سنان علی، بود غافل که چون به سر آید دوره‌ی صبر و امتحان علی دشمنان را امان نخواهد داد لحظه‌‏ای تیغ بی‌امان علی... رفت زهرا و اشک از دنبال وز پی او روان، روان علی... درد دل را به چاه می‌گوید رفته از دست، همزبان علی آن شراری که سوخت زهرا را، سوخت تا مغز استخوان علی قصه را تازیانه می‌داند در و دیوار خانه می‌داند استاد محمدعلی مجاهدی سید محسن بنی فاطمی|عضوشوید👇 🌐@seyedmohsenbanifatemi