🔺 پس صحبت این است که در این شب‌ها و این عزاداری‌ها، اولاً عرض سلام اگر به خاطر علاقه بشود همان زیارت است ولو در همین‌جا، در منزل و اتاق و محل کار باشد. و محل کار هم می‌شود که به یکی از غرفه‌های کربلا تبدیل شود. 🔹 من در همین تهران خدمت یک بزرگواری در دکانش که دم بازار و مسجد امام بود؛ ورشوفروشی داشت، خدمت او رسیدم و از گفتار او استفاده کردم، در کشوی میزش یک کتاب بود. کشو را بیرون می‌کشید. معلوم هم نبود سرش به کتاب گرم بود تا کسی مشتری‌ای بیاید، آن وقت با او صحبت می‌کرد. 🔸 بنابراین حجره بود، حجره طلبگی بود، حجره درس بود، مغازه او و آن حالی که او داشت می‌توانیم بگوییم که حجره او یکی از بقعه‌های صحن بود اصلاً. چون همه‌اش می‌گفت حرف من حرف خداست. من با غیر خدا کاری ندارم. ♦️ می‌گفت من با غیر خدا در زندگی‌ام هیچ کاری ندارم. علامتش هم این است که صدای مسجد شاه- مسجد امام را آن زمان، مسجد شاه به آن می‌گفتند- صدای بلندگوی مسجد به الله اکبر که بلند می‌شود، من دیگر بی‌خود می‌شوم. می‌دانم این که این‌جا شخص نابه‌کاری ایستاده، منتظر است من پشت بکنم به مغازه، یک سماوری، چیزی بلند کند، اما دیگر از خود اختیاری در من نیست که بایستم او رد بشود و آن وقت بروم. بی‌اختیار من همین‌طور به مسجد جذب می‌شوم و در این دل من به غیر خدا چیز دیگری نیست و من به هیچ چیز علاقه ندارم. ☑️ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama