🔺 این بود که ایشان به دنبال شخصی به نام ابن اسکیب- که نامش حسین بود از اصحاب امام عسکری علیهالسلام- فرستاد و او را طلبید. گفت این مرد از هند برای تحقیقات دینی آمده شما بیا و با او صحبت کن.
🔹 ایشان گفت خدا تو را به صلاح و سلامت بدارد. ای حاکم تو دارای علما و فقها هستی و اینها عالم و دانا، به من چه که من بروم با او صحبت کنم؟ والی قبول نکرد و گفت شما برو با او سخن بگو در خلوتی، اگر میترسی در جای خلوتی با او صحبت کن، مدارا کن، آن وقت ببین خواستش چیست.
♦️ ایشان هم مرا به خلوت برد. وقتی احوال خود را به او گفتم و فهمید که من واقعاً جستجوگرم، گفت آن پیامبری که طلب کردهای همانی است که آنها گفتهاند اما خلیفه او را نشناختهاند و به شما نگفتهاند. آن پیغمبر محمدصلی الله علیه و آله پدرش هم عبدالله جدش عبدالمطّلب است و وصیّ و جانشینش پسر ابوطالب پسر عبدالمطّلب شوهر دختر پیامبر، فاطمه علیهمالسلام است. این علی پدر دو فرزند فاطمه، حسن و حسین علیهماالسلام است که اینها دخترزاده پیامبرند.
تا اینها را گفت؛ غانم گفت من هم همینهایی را که تو میگویی در کتاب خودمان دیدهام. رفتم به خانه داوود والی بلخ گفتم. امیر آن کسی را که میخواستم پیدا شد. من الآن میگویم اشهد ان لا اله الا الله و انّ محمداً رسولُ الله. والی نیکی و احسان به من کرد.
🔸 معلوم میشود که در درونش آدم آنطوری مثل آن فقها نبوده و با حسین که از اصحاب حضرت عسکری صلواتالله علیه بود گفت خوب با او گرم بگیر و از او باخبر باش، با او انس بگیر و چیزهایی که میپرسد را مطابق تشیع جواب بده. و من به حسین گفتم این شخص میگوید (غانم کشمیری) که ما در کتب خود خواندهایم که آن حضرت خاتم و آخر پیامبران است و پیامبری بعد از او نیست. و امر امامت بعد از او با وصیّ و وارث و خلیفه اوست و پیوسته امر خلافت خدا جاری است در اعقاب و اولاد تا آخر دنیا. پس وصی و جانشینش کیست؟
🔹 گفت امام حسن بعد از او امام حسین دو پسر پیامبر. همه را شمرد تا حضرت مولای ما صاحب الامر و الزمان حضرت مهدی علیهالسلام.
وقتی که این تفسیرات را گفت و دیدم که با کتاب ما موافقت کرد، آن وقت همت و غیرت من تحریک شد که کاری کنم که با آن حضرت تماس بگیرم. ایشان میگوید که من از بلخ به قم آمدم و در قم با اصحاب علم و تشیع در سال 264 با اصحاب ما صحبت کرده و بعد از آنجا به سوی بغداد و رفیقی داشته از همان محل خودشان اهل هند و سِند.
🔺 غانم گفت از رفیقم به واسطه اخلاق ناجورش جدا شدم. از بغداد بیرون آمدم تا داخل سامرا شدم به مسجد بنی عباس، رفتم نماز خواندم در آن امری که در طلب آن میگردیدم متفکر بودم. یک وقت مردی به نزد من آمد و گفت تو فلانی غانم هندی هستی؟ و اسم دیگری که در هند داشتم را بیان کرد. گفتم بله. گفت آقا تو را میخواهد.
♦️ ببینید وقتی تجسس واقعی شد، خوب این در سال 264 از کسانی است که با حضرت و تشرف به حضرت پیدا کرده. این بود که گفت بیا با ما.
روانه شدیم راههای معمول را نمیرفت؛ راههای به حساب تنگ و تاریک ما را میبرد تا داخل یک خانه شدیم. یک بستانی دیدم آقا حضرت صاحب الامر مهدی موعود آنجا نشسته است. با من به زبان هندی خودم صحبت کرد فرمود خوش آمدی فلانی...
☑️ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی
@seyedololama