🥺 برای شهيد احمدی . نماز اولی كه تموم شد، شيشه ادکلنش رو درآورد و شروع كرد از صف اول عطر زدن. تقريبا كار هر روزش بود تا ادکلنه تموم می‌شد. گرون هم بود؛ دريك DERRICk.... ... گفتند محمدرضا رو آوردند عقب... مجروح رو برانكارده. از گردان ياسين يه مجروح سخت هم كه برگشته باشه براى من غنيمت بود. حداقل صفت لعنتی تنها بازمانده از روم می‌رفت كنار. 🥺 لنگ لنگان، با هزاران اميد رسيدم به امداد، خشكم زد، جنازه آرام و ساكت محمدرضا روی برانكارد داشت به خورشيد می‌خندید. 😑🥲 علی صحرانورد با بغض گفت: تموم كرد؛ انا الله و انا اليه راجعون... . جلوتر رفتم تركشی كه روى قلبش خورده بود، شيشه دريكش را هم خُرد كرده بود. تلفیق بوی باروت و خون و بوی خوش ادکلن دريك با بوی رفت و آمد ملائكه، به واقع بغض شكن بود... همين! سید محمد انجوی نژاد شيراز 71/12/8 . برگرفته از کتاب لخته های دل . 🔗 کانون رهپویان وصال | صوت سخنرانی‌ها | اینستاگرام | آپارات | سایت . @seyyedanjavi