📜شرح دعای ابوحمزه ثُمالی 📖فراز: و مِن أينَ لِيَ النجاة و لا تُستَطاعُ إِلَّا بِكَ؟ نجات و رستگاری از ناحیه پروردگار است، به جهت اینکه نجات یعنی از مهلکه به درآمدن و نجات به معنای فلاح است، حتی میتوانیم بگوییم اعم از فلاح است (قَالَ رَبِّ نَجِنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّلِمِينَ)؛ يعنى: من را از این مهلکه دربیاور! نجات از سختی به آسایش در آمدن است؛ این معنای نجات است. منشأ برای همۀ شرور همان ابتعاد و همان دوری از قرب و انغمار در دنیا و مظاهر دنیاست؛ وقتی این منشأ برای شرور و مهلکه باشد، طبعاً طرف خلافش خیر و سعادت است که حضرت می فرماید: «مِن أينَ لى الخَيْرُ يَا رَبِّ و لا يوجَدُ إِلَّا مِن عِندكَ» این خیر طبعاً از ناحیه پروردگار است؛ پس این عبارت اول، عبارت دوم را تفسیر میکند و میتوانیم بگوییم عبارت دوم، بدل یا عطف بیان از عبارت اول است. و مِن أينَ لى النجاة و لا تُستَطاعُ إِلا بِكَ، از کجا نجات برای من میسرمی شود و من چطور از این مهلکه عالم طبع و عالم ماده در می آیم؟!آیا من به اندازه سر سوزنی قدرت دارم که قدمی بردارم؟! ابداً امکان اینکه قدمی بردارم برای من نیست!و آنهایی که به این مخمصه و بلیه دچار شدند همه سر از مسائل دیگر درآوردند. حالا شما حساب کنید در این کره زمین چه افرادی هستند که خدا اینها را موفق نمیکند که به این دایره اتصال پیدا کنند!«مِن أينَ لِيَ النَّجاةُ؟!» جدا آدم نمیداند چه کار کند؛ یعنی واقعاً نمیداند! امام حسین خودش بلند میشود و سراغ عبیدالله بن حر جعفی می آید! یعنی بالاترین مقام ولایت بلند میشود و در خیمهٔ شخصی که بدبخت دنیا و آخرت است می آید و به او می گوید: «من اینجا آمده ام تا دستت را بگیرم! او میگوید این شمشیرم را بردار این اسبم هم خوب است!» ای جاهل نفهم میگویی اسب خوبی دارم، خوب تند میرود، شمشیرم هم تیز است، خاک بر سرت کنند! اگر من دنبال اسب و شمشیرت بودم خب میرفتم با یزید بیعت میکردم! چرا کربلا آمده ام؟! این از یک طرف از طرف دیگر هم زهیر که هرجا امام حسین بود فرار می کرد اصلاً وقتی که حضرت خیمه میزد این عقب بود، وقتی راه می افتادند این خیمه میزد و همیشه یک منزل فاصله داشتند. بالأخره حضرت یکجا او را به دام انداخت و سراغش فرستاد آمد و اکسیر عشق در مسش آمیخت. این چه فرقی است که برای آن خودش بلند میشود و سراغش می رود، ولی این نه؟! «مِن أينَ لِيَ النَّجاةُ»؟! وقتی قرار نیست قرار نیست! ولی خودش بلند میشود و سراغ شخص می رود که بیا می گوید نمی آیم! این مطالبی که بزرگان در صحبتها در این طرف و آن طرف بیان میکنند، تمام اینها رفتن است و تمام اینها عرضه داشتن است از کسی شنیدم که می فرمود: «ما سفره را پهن کردیم، کیست که بیاید؟!» اگر به اندازه سر سوزنی ما این نجات و این رستگاری را از خودمان بدانیم، آنجا گرفتار .هستیم پس بدانید در آن وقتی ما مطلوب هستیم و در آن وقتی مقرب هستیم و در آن وقتی مرضی هستیم که کما هو حقه به موقعیت خویش واقف باشیم؛ و این را هم میشود به دست آورد که موقعیت خودمان برای ما روشن می باشد. @sh_hosein