📜شرح دعای ابوحمزه ثُمالی 📖فراز: بِكَ عَرَفْتُكَ و أَنتَ دَلَلتَنى عَلَيك و دَعوتَني إليك، و لولا أنتَ لم أدر ما أنت. لازمه کمال انسانی علم است و علم است که انسان هیچ گاه بی نیاز و مستغنی از آن نیست. علم یعنی انکشاف واقع و هرچه انسان را به واقع میرساند. حالا این علوم بأنحائها و أقسامها و تفاوتِ كیفیاتِها چه جایگاهی دارند؟ پیغمبر اکرم می فرمودند: اللهمّ إنّى أَعوذُ بكَ مِن علم لا يَنفَع؛ «خدایا، پناه میبرم به تو از علمی که نفع ندارد.» این استعاذه و پناه بردن پیغمبر چه معنایی دارد؟ چه اشکال دارد که انسان به دنبال علمی برود که نفع نداشته باشد؟ مگر این علومی که افراد در این دنیا کسب می کنند، مفید است؟! بالأخره انسان عمرش را صرف می کند و علمی به دست می آورد؛ حالا آن علم خیلی مفید هم نباشد، نباشد! کلام پیغمبر در اینجا دو توجیه می تواند داشته باشد: 👈توجیه اول: اینکه خداوند متعال به ما سرمایه ای داده است که عبارت است ازعمر؛ این عمر هم حدی دارد و بعد هم تمام میشود و میگویند: بفرمایید! حالا اگر انسان این عمر را صرف علم غیر نافع بکند چه چیزی را می تواند جایگزین این عمر از دست رفته بکند؟ هیچ چیزی نمی تواند جایگزین بشود و حسرتش در روز قیامت برای انسان می ماند که ما مدتی بودیم و این وقت و عمری را که میبایست صرف امور مفید کنیم صرف امور غیر مفید کردیم که عبارت است از علمی که نافع نیست. يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ؛ روز اظهار غبن و خسران، در روز قیامت است که انسان اظهار غبن می کند مثل اینکه در خیابان، حراجی با نصف قیمت یا ۳۰ درصد قیمت زده اند و شما رد می شوید و میبینید آن لوازمی را که احتیاج دارید، در این حراجی هست که با تخفیف ۳۰ درصد می فروشد. می گویید: حالا به منزل بروم، بعد بیایم و آن را بگیرم؛ وقتی برمی گردید، میبینید آن را خریده اند و برده اند، حراجی هم تمام شده و دیگر پول شما به مقدار خرید بازار نمیرسد و آن را به دست نمی آورید. این را غبن میگویند روز قیامت «يَوْمُ التَّغَابُنِ» است؛ یعنی افراد نگاه میکنند و میبینند که مبتلای به غبن شده اند، و این روزی که میبایست از این روز استفاده کنند، استفاده نکردند و از این سرمایه ای که می بایست از آن استفاده می کردند، استفاده نکردند و در آنجاست که فریاد از نهاد انسان بلند می شود، ولی دیگر فایده ای ندارد و این غبن برای همه افراد هست. 👈توجيه دوم: اینکه منظور از «اللهم إنى أعوذُ بكَ مِن علم لا يَنفَع» اين است که: خدایا، من به تو پناه میبرم از اینکه علمی را به دست بیاورم که نتوانم از آن بکنم، آن وقت با اختلاط به اهواء و آراء و نفس أماره در مسیر صحیح استفاده شيطنت و إغواء و انحراف بيفتد. آنجا دیگر خدا میداند که چه خبر است! چون علم اگر توأم با تزکیه نباشد، خدا میداند چه خبر است! علم اگر توأم با وجدان نباشد، خدا میداند چه خبر است و اینجا دیگر إلى ماشاء الله مورد دارد! پس«بِكَ عَرَفتُكَ» یعنی آن تغییر و تحول ماهوی در ذات انسان که به واسطهٔ عنایت حضرت حق پیدا میشود، و لذا ذات انسان از مرحله تعین بیرون می آید و به لا تعیّن و لاحد می رسد. آنجا مقام، مقام فنا و مقام ذات است؛ و در آنجا وحدت، وحدت بالصرافه است؛ لذا حضرت می فرماید: «بِكَ عَرَفتُكَ به ذات تو من تو را شناختم.» انسان تا فانی در خدا نشود، معنای «بِكَ عَرَفتُكَ» برایش روشن نمی شود. پس حضرت سجاد با این عبارت میخواهد بفرماید: من از صفات گذشتم، از نعوت گذشتم از اسماء ،گذشتم از افعال ،گذشتم همۀ مراتب توحید افعالی و صفات و اسماء را طی کردم و به «بِكَ عَرَفتُكَ» رسیدم و تو را به تو شناختم و به مقام ذات رسيدم. «و أنتَ دَلَلتَنى عَليكَ؛ و تو خودت مرا دلالت کردی» یعنی ذات تو مرا به تو دلالت کرد ذات تو آمد و ذات مرا از من گرفت و یک ذات شد؛ و وقتی یک ذات شد، خدا شد؛ و وقتی خدا شد، مخاطب یکی شد و قائل و مقول یکی شد، و عارف و معروف یکی شد. «و دَعوتَني إليكَ؛ و تو خودت مرا به خود دعوت و طلب كردى.» «و لولا أنتَ لم أدر ما أنتَ؛ اگر تو نبودی من نمیدانستم که تو چه هستی.» یعنی پی بردن به خصوصیات، صفات اسماء و مقام ذات، فقط به واسطه وجود تو بود و به واسطه عنایت تو است. البته چون لازمۀ مقام امامت فناء در این مرتبه است و خود حضرت سجاد صلوات الله وسلامه علیه در این مقام هستند، همه را به این مقام دعوت میکنند این معنا در اینجا روشن است. @sh_hosein