خیلی دوستش داشتم، خیلی...
سردار رشید اسلام، حاج آقا حسین اسداللهی
بعد از زلزله کرمانشاه در منطقه کوییک باهاش آشنا شدم. اومده بودن برای مصاحبه با ایشون، ما رو هم دعوت کرده بودن. تنها روحانی جلسه من بودم.
مصاحبه که شروع شد، رو کرد به من و گفت: شما شروع کنید. گفتم اینا برای مصاحبه با شما اومدن، گفت یاد گرفتم جلوتر از روحانیت نه حرف بزنم و نه راه برم. با التماس راضیش کردم شروع کنه.
آخر شب بود، مشخص بود از کلهی سحر کارش رو شروع کرده. دوستاش میگفتن صد روز اول زلزله رو یکبار هم نرفت خونه.
تواضعش عمیقاً من رو تحت تاثیر قرار میداد. همیشه یک تکه کاغذ تو جیبش بود که بخشی از وصیتنامهی یکی از شهدا و جملاتی از امام و آقا رو توش مینوشت. از اونجا به بعد ارتباطم با ایشون ادامه داشت. کمکم متوجه شدم یکی از فرماندهان جنگ با داعش تو سوریه است. خیلی از شهدا میگفت. خستگی نداشت. حاج حسین خیلی برجستگیها داشت، اما مصداق این روایت بود: من تواضع لله رفعهالله. خیلی خاکی بود. انگار نه انگار سردار این مملکته. عاشق حاج احمد متوسلیان بود و منم بیهوا عاشقش بودم.
آخرین دیدارمون تابستان۹۸ بود. دورهی امام انقلاب با محوریت بیانیهی گام دوم بر اساس منظومه فکری رهبر انقلاب در تهران برگزار شد. حاج حسین رو دعوت کردیم برای سرفصل "فرهنگ جهاد و شهادت" در اندیشهی رهبر انقلاب.
تقریبا از اول تا آخر کلاسش، بچهها گریه میکردن.
جبهه رو آورد تو کلاس.
شب بعد دعوتش کردیم برای خاطره گویی در جلسهی شبی با شهدا...
حاج حسین شهادتت مبارک
۹۹/۱/۲
@e_fakhrian