🚨 طنز تلخ سیاسی ⭕️ پیرمردی با چهره‌ای زیبا و دلنشین وارد مغازه طلا فروشی شد. فروشنده با احترام از او استقبال کرد. پیرمرد گفت: من عمل صالح تو هستم!!! مرد زرگر قهقهه‌ای زد وبا کمال ناباوری گفت: درست است که چهره‌ای دلربا دارید اما هرگز گمان نمی‌کنم عمل صالح چنین شکلی داشته باشد! در همین حین، یک زوج جوان وارد مغازه شدند و سفارشی دادند. مرد زرگر از آنها خواست که تا اوحساب و کتاب می‌کند، در مغازه بنشینند. باکمال تعجب دید که خانم جوان رفت و در کنار آن پیرمرد نشست. با تعجب از آن خانم سوال کرد: که چرا در کنار آن پیرمرد نشستی؟ خانم جوان با تعجب گفت: کدام پیرمرد؟!! حال شما خوب است؟ ازچه سخن میگوئی؟ اینجا کسی نیست و با اوقات تلخی گفت: بالاخره طلا را به ما می‌دهی یانه؟ مرد طلافروش با تعجب وخجالت، طلای زوج جوان را به آنها داد و مبلغ را گرفت و زوج جوان مغازه را ترک کردند. پیرمرد رو به زرگر کرد و گفت: غیر از تو کسی مرا نمی‌بیند و این فقط برای افراد صالح و خواص محقق می‌شود. دوباره مرد و زن دیگری نیز وارد شدند و همان قصه تکرار شد!!! پیرمرد به زرگر گفت: من چیزی از تو نمی‌خواهم! این دستمال را بصورتت بمال تا رزق و روزیت بیشتر شود. زرگر باحالت قدسی و روحانی دستمال را گرفت و بو کرد و به قصد تبرک به صورت مالید و نقش بر زمین شد. پیرمرد شیّاد و دوستانش هرچه پول وطلا بود، برداشته و مغازه را جارو زدند! ⭕️ بعد از ۸ سال همان پیرمرد با غل و زنجیر، همراه پلیس وارد مغازه شد. افسر پلیس شرح ماجرا را از پیرمرد و زرگر سوال کرد و آنها به نوبت بازگو کردند. افسر پلیس گفت: برای اطمینان بیشتر باید دقیقا صحنه جرم را تکرار کنید و پیرمرد دوباره دستمال را به زرگر داد و زرگر بو کشید و به صورت مالید و دوباره نقش بر زمین شد و این‌بار پیرمرد و پلیسِ دروغین و دوستانش، دوباره مغازه را جارو زدند! 🔰 نتیجه: مراقب باشید دولت سوم توسط پیرمرد شیّاد و رفقا تشکیل نشود. ╭┅┅┅❀🌴❀┅┅┅╮ 🆔 🇮🇷 @sh_tayebe 🇮🇷 ╰┅┅┅❀🌴❀┅┅┅╯