🔻 بخشی از کتاب انوار الهدی؛ جلد دوازدهم (حضرت امام هادی علیه السلام)
▪️ دعای امام و نجات یاران
امام هادی علیه السلام همسایهای در سامرا داشت که نام او یونس و کار او نقاشی و حکاکی بود. روزی با نگرانی خدمت امام رسید و گفت: ای امام! به دادم برسید که فردا «موسی بن بغا» که یکی از وابستگان دربار عباسی است، مرا تازیانه خواهد زد و سپس میکشد. آمدهام که پیش شما وصیت کنم. امام فرمود: چه شده است؟
گفت: چندی قبل «موسی بن بغا» نگینی که قیمت فراوان داشت برای حکاکی نزد من آورد ولی در حین حکاکی نگین شکست و به دو نیم شد و اکنون از عاقبت کار ترسانم.
امام فرمود: نگران نباش و به منزل خود برو، مشکلی برایت ایجاد نخواهد شد. فردا نزد «موسی بن بغا» برو و هر چه میگوید گوش ده که خوشحال برخواهی گشت.
او فردا به منزل موسی رفت. موسی با دیدن نقّاش گفت: زنان من در مورد آن نگین با هم مشاجره کرده و اگر میشود شما آن نگین را به دو نیم کنید تا هر نیمه را به یکی دهم.
او گفت: باید فکر و اندیشهای کنم. او از آنجا شادمان بیرون آمد و و دانست که حرف امام حق است.
به "پایگاه مجازی نماز جمعه" از طریق لينکهای زیر بپيونديد🔻🔻🔻:
🆔:
sapp.ir/namazejome
🆔:
eitaa.com/namazejome
🌐:
http://ejna.ir
شبکه اجتماعی اینستاگرام با عنوان «نمای جمعه»:
🔵
https://www.instagram.com/namayejome?