*روایت گفت و گو با مردم در ارتباط با انتخابات مجلس* قرار بود ابتدا در ضلع شمالی میدان تجریش مستقر باشیم اما با توجه به تعداد بچه هایی که آمده بودند تصمیم گرفتیم به امام زاده صالح برویم. ابتدا کمی نشستیم تا شرایط را بسنجیم و کمی با هم صحبت کنیم. بعد از صحبت با دفتر مقام به سراغ مردم رفتیم. پس از سلام و علیک بدون اینکه بخواهیم هدیه یا چیزی بدستشان بدهیم . خودمان را معرفی کردیم و گفتیم ما یک گروه از دانشجویان علوم پزشکی شهید بهشتی هستیم و چند سوال از شما داریم وقت دارید تا با شما صحبت کنیم؟ گاهی جواب بله بود گاهی خیر در ادامه مستقیما می‌گفتیم که ما چند سوال *سیاسی_احتماعی* از شما داریم. ( بماند که شخصی گفت کل محور مجلس و مشکلات آن از نظر او فرهنگی است) از آنها در مورد برگزاری انتخابات و زمان برگزاری میپرسیدیم اگر نمیدانست توضیح میدادیم و اگر می‌دانست به سوال های بعدی را از او میپرسیدیم آیا دوره قبلی رای دادین؟ این دوره چطور رای میدین؟ پاسخش آری بود چه خیر علت را جویا می‌شدیم. البته بگویم که با توجه به مطالعه ای که رو بحث مخاطب شناسی داشتیم و جلساتی که پیش از آن با بچه ها برگزار شد می‌دانستیم که سراغ چه کسانی برویم. همیشه فکر میکنم که اگر از سختش شروع کنیم در ادامه همه چیز آسان میشود پس به سراغ مخاطبانی که چادر نداشتند یا حجاب کمتری داشتند میرفتیم.همانطور که گفته شد بحث را شروع میکردیم . البته گاهی هم نه می‌شنیدیم و می‌گفتند که علاقه ای به صحبت ندارند ما هم تشکر میکردیم و میرفتیم. اما انهایی که بله میگفتند و باب گفت و گو آغاز می‌شد خیلی جالب بودند. بعضی با قدرت تمام میگفتند رای ندادم و نخواهم داد اما بعضی دلگیر یا دلشکسته بودند از مسئولانی که به وعده هایشان عمل نکرده بودند. جالب بود شل حجاب ترین افرادی که وارد گفت و گو شدیم در خلال صحبت ها گفتند که در ادوار گذشته در اجرائیات انتخابات شهرشان بودند. یک نفر حتی گریه کرد گفت اگر الان قرار هست رای بدهد به خاطر ارزش های پدر جانبازش و به احترام اوست. از اینکه جهاز دو دختر دم بختش را در این شرایط اقتصادی چطور باید مهیا کند گفت و اما در ادامه گفت نباید بگذاریم خارجیها برایمان تصمیم بگیرند.صحبت هایش هم لرزه به خانم انداخت هم خوشحالم کرد. برایشان از اینکه *من ایرانی* دلم باید برای کشورم بتپد گفتیم . گفتیم شما شهروند این کشور هستید و حق انتخاب دارید نگذارید جایتان انتخاب کنند. از نقاط قوت مخاطبانمان برای اینکه صحبت ها گرم بگیرد استفاده کردیم. از اقدامات مجلس گفتیم البته نه تیتروار! تیتر گویی تاثیر ندارد ما تفسیر کردیم از دوستی که همسرش امسال سرباز است و حقوق سرباز ها بیشتر شده گفتیم. از زوج هایی که در انتظار صدای بچه در خانه هایشان بودند. گاهی هم از سر شرمندگی به علت این همه فشار اقتصادی و سفره مردم سرمان را خم کردیم. اما بعدش گفتیم که خب بالاخره که باید انتخاب کرد اگر انتخاب درست بکنیم چه؟ از اینکه * معنی من رای نمیدهم چه هست گفتیم* کسانی هم بودند که اصلا راضی نشوند اما دلسرد نشدیم شما که می نشینید و با آدم ها صحبت می‌کنید بیشتر از خود فرد اطرافیانتان به صحبت های شما گوش میکنند. به همین دلیل ما یک نفر مخاطب نداشتیم با یک نفر صحبت میکردیم اما بقیه هم می‌شنیدند. سعی میکردیم از اقدامات مجلس در حوزه های مختلف بگوییم. سعی میکردیم بگوییم رای ندادن نهایتش کجاست؟ از اینکه ما در دانشگاهمان چه کردیم گفتیم. از اینکه طیف زیادی از دانشجویان بی خیال اند و نباید اینطور باشد. با مخاطب ملی گرا ملی گرایانه پیش رفتیم . با مخاطب ساده که می‌گفت من سیاسی نیستم همسرم رای نمی‌دهد پس من هم رای نمیدهم به نحوی دیگر. مخاطب سخت هم داشتیم که عجیب شیفته ممالک دیگر بود حقیقتش اعتماد به نفس خود را از دست ندادم و چند مورد از پیشرفت *سطحی* همان ممالک برایش گفتم. گفت مغزهامان رفته آمد. گفتم خیلی هایشان هم مانده اند. گفت کسی دیگر نمی‌ماند هم می‌روند . گفتم خیر خیلی ها هم میمانند. البته حواسم به سن و سالش آن و لحن گفتار و ادب بود از چهارچوب ادب خارج نشدم برای همین بود در انتهای این تمرین سخت مخاطب با ما دست داد و گفت من رای نمیدهم اما دعا میکنم رای بدهند و اوضاع بهتر شود.