قرار بود کربلا دعای عرفه بخوانم. تلفن همراهم زنگ خورد. شماره ناشناس بود. گوشی را جواب دادم. حاج قاسم پشت خط بود. بعد از کلی تعارف و عذرخواهی گفت: «می شه بیای برامون روضه بخونی؟» مدام می گفت: «البته اگر خسته نمی شی، اگر اذیت نمی شی، اگر...» درست است که نظامی نیستم ولی خب من هم حاجی را فرمانده خودم می دانستم. کافی بود دستور بدهد. فوری گفتم: «نفرمایید حاجی جان، برای ما توفیقه کنار شما روضه بخونیم.» آمدند دنبالم. رفتیم روی پشت بام حرم سیدالشهدا علیه السلام ، درست کنار گنبد. حاج قاسم نشسته بود و ابومهدی داشت زیارت عاشورا می خواند. بعد هم من روضه خواندم. به قدر تمام دو ساعت و نیم دعا و روضه، حاجی شانه هایش می لرزید ؛ ثانیه به ثانیه راوی: حاج محمدرضا طاهری ___________ 📚 برگرفته از کتاب ⚘هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات شب جمعه https://eitaa.com/shabhayebashohada