بند آمده در حسرت وصف تو زبان هـــا این آتش عشق است که افتاده به جــان ها در حیرت چشم تو و ابروی تو ماندند انگشت به دندان همه ی تیر و کــمان ها زانو زده در پای بزرگی تو ای کوه! الوند و دماوند و سهند و سبلان ها بی تابم و بی تابی من شُهره ی شهر است نگذار فروکش بکند این هیجان ها آن قدر دلِ تنگ مرا ضربِ خودت کن تا گوش فلک کر شود از این ضربان ها من با تو غزل می شوم و شعرترینم ای علت بی چون و چرای فــــوران ها تو کیستی ای عشق! که با نام توسکه ست بازار تمام شعرا، مرثیه خـــوان ها تا لحظه ی رتویایی دیدار تو ای خــوب! من خونِ به جوش آمده ام در شـریان ها ■ ای کاش ببندی چمدان سفـرت را این جمعه بیفتد به تو چشم نگـــران ها 💠 @shaeranehowzavi