من قزل می خواستم دیدم که وال آمد برون یک غزالی خواستم اما شغال آمد برون یک نفر می گفت در این سطل ها باشد طلا دست بردم داخل آن آشغال آمد برون من قراری داشتم با پامچال و نازنین در سر وعده از آن در دانیال آمد برون خواستم گشتی زنم با میثم تمار من درب مسجد را زدم اما بلال آمد برون من به دنبال یکی سهراب می گشتم ولی از درون قلعه ها مردی چو زال آمد برون عاشق یک راهبه بودم چونکه رفتم سمت دِیر از درون دِیر اما کاردینال آمد برون گنج یابی من خریدم با فروش خودرویم من طلا می خواستم اما سفال آمد برون رفت بابا از کشو آرد کمی نقل و نبات از بدِ یک حادثه سیخ و ذغال آمد برون قرعه ی خوبی برای تیم خود می خواستم از دورن قرعه تیمِ الهلال آمد برون از میان موز و کیوی انبه و بلوبری دست بردم در سبد یک پرتقال آمد برون ران و سینه گشت سهم باجناق دومی داخل بشقاب من یک کتف و بال آمد برون دیگران بردند با خود لیره و پوند و دلار نوبت ما شد تومان و هم ریال آمد برون از میان مارک های بوش و ال جی ، سامسونگ کولر آبی ز جنس آبسال آمد برون توی کوچه با زنی سرگرم گفت و هم شنود ناگهان مانند جن از در عیال آمد برون با جمیله من قراری داشتم در نیمروز زنگ شان را چون زدم ناگه جمال آمد برون رفته بودم کیمیا را من ببینم ساعتی ناگهان از پشت در آقا کمال آمد برون قیصریه را کس دیگر به آتش می کشید از درون جیب من یک دستمال آمد برون سینمای جنگ و جبهه خاک دارد می خورد از درون سینما ها ابتذال آمد برون @shaeranehowzavi