🥀 شاید این آخرین شبی باشد که در این غمکده گرفتاری می روی تا همیشه می مانند بغض هایی که در گلو داری پا به دنیا گذاشتی و زمین ساز خندیدن تو را دزدید شب به شب با صدای فریادش آسمان ترس بر سرت بارید جشن میلاد سال اول را در کنار جنازه ی پدرت... برف شادی نداشتی اما گچ بری های سقف روی سرت... آرزویت نبود چیزی جز بادبادک به جای سنگ و تفنگ یا عروسک میان آغوشت روزگاری بدون سایه ی جنگ تا مبادا دمی زمین بخوری مادرت میگرفت دستت را راه افتادی و به دست خودت خاک کردی تمام هستت را پیش چشمان ابری ات یک روز صبحِ خانه گلوله باران شد مُردم از داغ تو همان لحظه غم برای همیشه مهمان شد کودکم! باغ سبز زیتونم ای طلایی دشت و هامونم! جاری تا همیشه در خونم! بی تو یک باغ، بید مجنونم آه داغت چقدر سنگین است می فشارم تو را در آغوشم می روی تا همیشه می ماند لحن خندیدن تو در گوشم روی دوشم هزار غنچه شهید... پرچم داغدیده ای دارم من فلسطینم و دلم خون است به تو یک زندگی بدهکارم @shaeranehowzavi