از تار و پود یخ زده خون می‌کشی که چه؟ داری مرا به مرز جنون می‌کشی که چه؟ تسلیم توست این من تنهای بی‌سپاه شمشیر از نیام برون می‌کشی که چه؟ با تو وصال نیست میسر بگو مرا - هرشب به وعده‌ای به درون می‌کشی که چه؟ من قرن‌هاست بی تو ترک خورده‌ام، مرا - بیرون از انبساط قرون می‌کشی که چه؟ این خسته را که ذره‌ی جانی نمانده است - داری به کارزار، کنون می‌کشی که چه؟ @shaeranehowzavi