زیر باران بال و پر را سوختن عشق را آموختن دل به دلداران سپردن اهل در بستر نمردن گِرد شمع یار چون پروانه بودن جبههٔ تسلیم بر درگاه سودن کار هرکس نیست همچون سید ابراهیم بودن... گاه دل بر آب می‌زد گاه دل بر شعله‌های آتش و گاهی قدم بر موج و بر گرداب می‌زد از خور و از خواب می‌زد خستگی از همت او خسته می‌شد کار از او شرمنده می‌شد یار محرومان و مظلومان میهن چون سپهبدحاج قاسم مرد میدان اسوهٔ ایثار و ایمان و رشادت استقامت با ولایت تا شهادت... دوست دارم از غم داغ شهیدان آیت‌الله رییسی هم وزیر با کفایت مرد جانباز مجاهد، با لیاقت سیدی از نسل پاک آل هاشم رحمتی و موسوی آن پاسدار مُلک ایران سر گذارم بر دل کوه و بیابان هی بگیرم سر به دامان هی بشویَم چشم را با آب باران یا شَوم در روز میلادش مُشرّف محضر شاه خراسان عرضه دارم: السلام ای شمس ایران السلام ای ماه تابان السلام ای قبلهٔ جان باز کن آغوش خود بر روی فرزند برومند شهیدت خادم پاک و شریفت... مرد میدان جهاد و پای کار و استوار و راست قامت... السلام ای یار دیرین ولایت ای شهید راه خدمت السلام ای پیرو راه رجایی شهید و یاور سیدعلی و ای علمدار رشید و ای رئیسی عزیز و آیت‌الله شهید و... دست ما را هم بگیر و کن شفاعت باورش سخت است و در باور نمی‌گنجد فراقت...