پشت در باز دو پای چمدان می‌لنگد عقربه از نفس افتاده، زمان می‌لنگد کفش‌هایم دو قدم مانده به در می‌گرید می‌دَود با هیجان، با هیجان می‌لنگد آب در کاسهٔ بی‌صبری من می‌رقصد نه زلال است نه روشن نه روان، می‌لنگد خواستم گریه کنم باز ولی صبر آمد خواستم شِکوه کنم باز زبان می‌لنگد نه فقط کار من دل‌نگران و دلتنگ تو نباشی به خدا کار جهان می‌لنگد! @shaeranehowzavi