#دوشنبه
#زندگی_نامه
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
ولادت
روزی كه پيوند آسمانی علی ـ عليه السّلام ـ و حضرت فاطمه ـ عليها السّلام ـ صورت گرفت حضرت جبرئيل ـ عليه السّلام ـ سيبی از بهشت برای رسول خدا ـ صلّی الله عليه و آله و سلم ـ آورد و آن حضرت سيب را نصف كرد و به آنان داد. و به اين ترتيب نطفه سبط اكبر از ميوه بهشتی منعقد شد. پس از مدتی روزي پيامبر اكرم ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ به دختر گرامیشان فرمود: به زودی پسری به دنيا ميآوری كه جبرئيل به واسطه او به من تبريك و تهنيت ميگويد. قبل از اينكه امام حسن ـ عليه السّلام ـ متولد شود ام الفضل. دختر عموی پيامبر ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ نزد ايشان آمد و گفت: ديشب در خواب ديدم پارهای از بدن مبارك شما در خانه من است و من از آن نگهداري ميكنم. پيامبر ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: به زودی خداوند به دخترم پسری عنايت خواهد كرد و تو دايگی او را بر عهده خواهی گرفت. وقتي روز موعود فرا رسيد، پيامبرـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اسماء بنت عميس را كه قابله بود با ام سّلمه احضار فرمود، نيمه شب، سهشنبه پانزدهم ماه مبارك رمضان شهر مدينه نور افشان شد.(
منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، ص260.)
مولودی پاک، ناف بريده، ختنه شده، زيبا و نورانی چشم به جهان گشود.
صبح زود نوزاد را در پارچه زردی پيچيدند، خدمت رسول خدا ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ آوردند، آن حضرت پارچه زرد را برداشته بچه را در پارچه سفيدی پيچيدند، سپس و او را در آغوش گرفتند.
زبان مبارك در دهان او گذاشت، صورت لطيف و شفاف او را بوسيد، در گوش راستش اذان و در گوش چپش، اقامه خواند وفرمود: «اللهّم إنيّ اُعيذه بك و ولده من الشيطان الرجيم» بارالها من او و فرزندانش را از شر شيطان به تو میسپارم. روز هفتم حضرت جبرئيل ـ عليه السّلام ـ از طرف خداوند متعال به پيامبرـ صلي الله عليه و آله ـ و خاندانش تولد مولود مبارك را تبريك و تهنيت گفتند و پارچهای ابريشمی از بهشت را به او هديه نمود و فرمود: به امر الهی نام او را شبر بگذاريد كه در لسان عرب حسن است و رسول الله ـ صلّی الله عليه و آله و سلم ـ او را در پارچه بهشتی پيچيده، موهای سرش را تراشيد و هم وزن آن نقره، صدقه داد و سرش را با عطری به نام خلوق معطر نمود و گوسفندی به عنوان عقيقه قربانی كرد و ران آن را به قابله و مقداری از بقيه گوشت را به همسايهها داد.(
زندگاني حضرت مجتبي ـ عليه السّلام ـ، حسن عمادزاده، ص63.)