💠داستان ، آموزنده
🔸موعظه محكوم به اعدام
🥀امام صادق (ع ) فرمود: مردى به حضور عيسى (ع ) آمد و اقرار كرد كه من زنا كرده ام و مرا پاك كن .
🥀پس از آنكه زنا كردن او ثابت شد، و بنا بر اين گرديد كه او را سنگسار كنند (گويا زناى محصنه بوده است ) اعلام شد كه جمعيت جمع شوند.
همه جمع شدند و حضرت يحيى (ع ) نيز در ميان جمعيت بود، مرد زنا كار را در گودالى گذاردند تا او را سنگسار نمايند، او فرياد زد، هر كسى كه بر گردنش ، حد هست از اينجا برود، همه رفتند، تنها عيسى و يحيى باقى ماندند.
در اين هنگام يحيى (ع ) (فرصت را غنيمت شمرد و به خاطر اينكه موعظه آن مرد در آن حال اثر بخش بود) نزد او رفت و فرمود:
يا مذنب عظنى : اى گنهكار مرا موعظه كن .
🥀او گفت : لا تخلين بين نفسك و هواها فتردى : بين نفس خود و هوسهايش را آزاد نگذار تا خود را تباه سازى .
يحيى فرمود: باز مرا موعظه كن .
🥀او گفت : لا تعيرن خاطئاً بخطيئته : گنهكار را بخاطر گناهش سرزنش مكن (طعن و سرزنش غيابى يا حضورى مكن مگر در موارد امر به معروف و نهى از منكر).
🥀يحيى فرمود: باز مرا موعظه كن .
او گفت : لاتغضب : خشمگين مشو.
يحيى فرمود: همين سه موعظه مرا كافى است (قال حسبى ).
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
#داستان
@shafigh_313