رقیه از کاروان جا ماند
زینب بی قراری میکرد که یادگار برادرم نیست رقیه ام نیست!
عمر به یارانش دستور داد که بروند و دنبال خانومِ سه ساله بگردند..
آخ جانم خانوم خوابش برده چقدر قشنگ خوابیده:)
میگن بچه که خوابه آروم صداش کنید ولی یاران عمرابن ذبن الجوشن فرزند حسینُ با تازیانه بیدار کردند!!💔
═🇮🇷══════
@shahadat0_0
══════🫀═