•—»ღ.· ™·ღبـــــــرایــــــــ مــــــــنــــــــ بـــــــخؤنــــــــ بـــــــرایــــــــ مــــــــنــــــــ بـــــــمــــــــؤنــــــــ ღ.· ™ღ«—•
هـــــاؤیـــــنـــــ امــــــیـــــریـــــانـــــ
#فصل_اول
#پارت_دویستوپنجم ❣
من و محمد هم از جا بلند شدیم و همراه بقیه دست زدیم به عنوان تشکر.
علی پشت سر هم می گفت
علی-: قابل شما رو نداشت ... وظیفه بود ...
ناهید-: از اوجایی که خیلی قشنگ از اب در اومده بود گفتیم تو یه موقعیت توپ
نشونتون بدیم که علی اقا امشبو پیشنهاد کردن ...
خیلی طول کشید تا ملت از هنگ فیلم بیان بیرون و مراسم حنابندون اجرا بشه .
بعدش هم عروس گردونی بود و بعد راهی خونه محمد اینا شدیم.
تمام مدت ذهنم درگیر اون دیواری بود که دورمون درست شده بود.
چقدرررر قشنگ بود خدا ...
رسیدیم . جلو پامون گوسفند سر بریدن.
از روی خونش رد شدیم و داخل رفتیم .
آقایون توی حیاط ایستادن.
رفتیم تو خونه و تو جایگاهی واسمون درست شده بود
نشستیم . همه خانوم ها هم اومده بودن.
همه با هم پچ پچ می کردن.
شیدا هم که اون دوربینو ول نمی کرد .
یه ربع ده دقه تو سکوت نشستیم.
حوصلمون سر رفته بود.
شیده و شیدا و مادر شوهر و مامانم با هم پچ پچ می کردن.
از هم جدا که شدن شیده و مادر شوهرم پرده
ها رو کشیدن و در رو هم بستن.
مادر شوهرم جلوی در ایستاد.
حجاباشون رو برداشتن.
احتمالا میخواسن اقایون از حیاط داخلو نبینن. شیدا دوربین رو روشن کرد .
شیده و مادرشوهرم اومدن سمتم و دستکش ها و شنلم رو دراوردن . بلندم کردن .
بردنم وسط . شیده دوید و توی استدیو فلش انداخت و یک اهنگ پیدا کرد.
شیدا هم دوربین به دست جلوم ایستاده بود . اهنگ سامی بیگی پلی شد.
قشنگ تو عمل انجام شده قرارم دادن.
بی حرکت ایستاده بودم.
مامان-:چاره ای نداری و باید برای شوهرت برقصی ....
برای شوهرم جون هم می دادم.
رقص که چیزی نبود.
محمد رو هم بلند کردم و اومد ایستاد وسط . دوباره اهنگ از سر پلی شد . کفشامو کندم .
آروم شروع کردم به رقصیدن.
محمد ایستاده بود .
-: ای جونم ...
قدمات رو چشام بیا و مهمونم شو ...
گرمیه خونه ام شو ببین پریشونه دلم ...
بیا ارومم کن ...
ای جونم ...می خوام عطر تنت بپیچه تو خونه ام ...
تو که نیستی یه سرگردون دیوونه ام ...
ای جونم ...
بیا که داغونم ...
ای جونم عمرم نفسم ...
عشقم تویی همه کسم ...
ای که چه خوشحالم ... تو دارم ...
ای جونم ...
ای جونم دلیل بودنم ...
عشقت...
مث خون تو تنم ...
ای که خوشحالم ... تو رو دارم ...
ای جونم ....
دور محمد می چرخیدم و می رقصیدم.
همه دست می زدن و کل می کشیدن .
سختم بود با لباس عروس ولی همه سعیم رو کردم که بهترین رقصم رو واسه شوهرم
اجرا کردم . سر بلند نمی کرد نگاهم کنه.
همش دست می کشید رو صورتش.
یه ثانیه نگاهم می کرد و می دزدید نگاهشو . خیلی با مزه خجالت می کشید.
نمردیم و خجالت کشیدن شوورمونم دیدیم . محمد سرشو اورد نزدیکم .
محمد-: اخه ضعیفه ...کم دلبری کن...
خندیدم . سامی بیگی داشت می خوند.
-: ای جونم ...
خزونم بی تو ابر پر بارونم ...
بیا جونم ...
بیا که قدر بودنتو می دونم ...
میدونی ... اگه بگی که می مونی ...
منو به هر چی که می خوام می رسونی ...
ای جونم عمرم نفسم ...
عشقم تویی همه کسم ...
ای که چه خوشحالم ... تو دارم ...
ای جونم ...
ای جونم دلیل بودنم ...
عشقت...
مث خون تو تنم ...
ای که خوشحالم ... تو رو دارم ...
ای جونم ....
این قسمتای اخرو براش می خوندم و دورش می رقصیدم .
محمد -: باشه اذیت کن ... عوضشو درمیام ... حسابی ...
-: چجوری؟....
محمد-: اون قضیه شناسنامه رو که یادته ؟...
غش غش خندیدم
شیدا-:بابا بلند بلند حرف بزنین تو فیلم هم باشه خب ...
محمد-:شیدا خانوم حق دو کلمه خصوصی حرف زدن هم نداریم؟...
هر سه خندیدیم .
سامی بیگی همچنان داشت می خوند ....
-: ای جونم ...
من این حس قشنگو به تو مدیونم ...
می دونم ....
تا دنیا باشه عاشق تو می مونم ...
می دونم ...
می مونم ...
ای جونم عمرم نفسم ...
عشقم تویی همه کسم ...
ای که چه خوشحالم ... تو دارم ...
ای جونم ...
ای جونم دلیل بودنم ...عشقت...
مث خون تو تنم ...
ای که خوشحالم ... تو رو دارم ...
ای جونم ....
°•|
@shahadat_kh313 |•°