جوشن به جانم بپوشان
در پشت ابر گناهان
ماه تو گردیده پنهان
تاریکم از دست عصیان
مِهر تو اما درخشان
الغوث الغوث الغوث
دورم کن از لکه لوث
در شعله های گناهم
می سوزم و بی پناهم
فواره زد دود آهم
شرمنده ام رو سیاهم
خَلّص من النار یا رب
جانم رسیده ست بر لب
چون گُل مرا پرواندی
در هر گلستان نشاندی
خارم ولی باز خواندی
از آستانت نراندی
یا ملجا کل مطرود
برگشته ام اشک آلود
شیطان بریده امانم
تیری ندارد کمانم
در پیش او ناتوانم
جوشن بپوشان به جانم
یا غالبا کل مغلوب
شیطان شود باز سرکوب
داریم با اشک، فانوس
در نیمه شبهای مخصوص
هر کس که شد با تو مانوس
از لطف تو نیست مایوس
یا فارج الهمّ الهی
یا کاشف الغمّ الهی
جبار و قهار هستی
صبّار و غفار هستی
هر چند مختار هستی
بگذر که ستار هستی
یا ساتر کل معیوب
احوال من نیست مطلوب
بد کرده ام بارالها
دارم ولیکن تمنا
جرم فراوان من را
جان حسینت ببخشا
یا کاشف کل مکروب
با کربلا می شوم خوب
#هنر_متعهد#شاعر_هنرمند_بسیجی_سید_محمد_حسین_ابوترابی#روابط_عمومی_سازمان_بسیج_هنرمندان_استان_قزوین