خاطراتی شیرین از شهيد سید مجتبی علمدار: ايشان انگشتری داشتند كه خيلی برايش عزيز بود.می گفت اين انگشتر را يكی از دوستانش موقع شهادت از دست خود در آورده و دست ايشان كرده و در همان لحظه شهيد شده است. ايشان وقتی به آبادان برای مأموريت می رود، اين انگشتر را بالای طاقچه حمام جا می گذرد و دربازگشت به ساری يادش می افتد كه انگشتر بالای طاقچة حمام جا مانده است. وقتی آمد خيلی ناراحت بود. گفتم: آقا مجتبی چرا اينقدر دلگيری؟ گفت: والله انگشترِ بهترين عزيزم را در آبادان جا گذاشتم، اگر بيفتد و گم شود واقعاً برام سنگين تمام می شود. آقا سیدگفت: بيا امشب دوتايی زيارت عاشورا و دعای توسل بخوانيم شايد اين انگشتر گم نشود يا از آن بالا نيفتد... جالب اينجا بود كه ما زيارت عاشورا را خوانديم و راز و نيازكرديم و خوابيديم. صبح كه بلند شديم ديديم انگشتر روی مفاتيج الجنان است. اصلاً باورمان نمی شد همان انگشتری كه در آبادان توی حمام جا گذاشته بود روی مفاتيج الجنان بالای سرما باشد . راوی : همسربزرگوار شهید 🌺أَلّٰلهُمَّ‌صَلِّ عَلی‌ٰمُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدوَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 🌹آشنایی بیشتر با شهدا از نگاهی دیگر 🌹@shaheadaneh @shaheadaneh ┄┅┅┅┅❀====💠====❀┅┅┅┅┄