🌺🍃☘🍂🌸🍀🌾🌿🌷 🍃☘🍂🌸🍀 ☘🍂🌸 🍂 بسم‌ الله الرحمن الرحیم ( زندگی‌نامه‌ی شهید  سهراب عیسی‌پور) شاگردهاش زیاد شده بود. آمدند گفتند باید بیش‌تر اجاره بدهی. گمان می‌کردند پول بیش‌تری گیرش می‌آید. نمی‌آمد. از خیلی‌ها پول نمی‌گرفت. یعنی نداشتند که بگیرد. بعضی وقت‌ها از حقوق سپاه اجاره‌ی زیرزمین را می‌داد. 🌷🌺🌹🌸🌷🌺🌹🌸🌷 توی کلاس‌هاش همیشه اول فصل خیلی‌ها ثبت نام می‌کردند اما فقط چندتاشان تا آخر دوام می‌آوردند. از بس سخت‌گیر بود. سال 61 از 200 نفر ثبت‌نامی شش نفر ماندند و سال 64 از 400 نفر بیست نفر. 🌷🌺🌹🌸🌷🌺🌹🌸🌷 مدتی بود که رفتارش مشکوک شده بود. من از همه‌ی کارها و برنامه‌هاش باخبر بودم اما این را نمی‌دانستم. پی‌گیری کردم دیدم رفته حوزه درس بخواند. اصرار کردم من را هم با خودش برد. دستم را گذاشت توی دست یک طلبه . بینمان قرار گذاشت که من به آن طلبه رزمی یاد بدهم او به من دروس حوزوی. قول گرفت ازمان. چند ماه بعد خیلی از بچه‌های باشگاه اهل حوزه شده بودند. خیلی از حوزوی‌ها هم اهل باشگاه. 🌷🌺🌹🌸🌷🌺🌹🌸🌷 برگرفته از کتاب شهید سهراب(یاسر) عیسی‌پور یادگاران 28  به قلم: سیداحمد معصومی نژاد           انتشارات روایت فتح       🍂 ☘🍂🌸 🍃☘🍂🌸🍀 🌺🍃☘🍂🌸🍀🌾🌿🌷 @samasouminejad1