8.31M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
بسم الله الرحمن الرحیم «همسران حضرت ابراهیم» قسمت6⃣ حضرت ابراهيم گفت: این پروردگار بود که به من فرمان داد تا شما را در این مکان بگذارم؛ و خداوند برای شما کافی است و از شما حمایت می‌کند. سپس از آن جا رفت‌🚶‍♂ در راه برگشت به کوهی رسید.🗻 در آنجا بسمت خانواده اش رو کرد و به درگاه خداوند دعا کرد:🤲 «رَّبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلاَةَ فاجعل...» «پروردگارا، من برخی از ذرّیّه و فرزندان خود را به وادی بی‌کشت و زرعی نزد بیت‌الحرام تو مسکن دادم، پروردگارا، تا نماز را بپادارند...» حضرت این را گفت و رفت. توضیحات آیه را در👈 اینجا گفتیم. بعد از رفتن حضرت، آفتاب طلوع كرد.☀️ کم کم هوا گرم شد و اسماعيل تشنه شد. هاجر بلند شد و در محلى كه امروزه حاجيان «سعی» انجام می دهند، روی بلندی «صفا» رفت. خوب که نگاه کرد، ديد كه آن دورتر روی بلندى، یک چيزى مثل آب برق ميزند،💦 برای همین با عجله، از صفا پائين آمد، و بطرف بلندی دیگر که نامش «مروه» بود دوید، آبی در کار نبود.☹️ رفت بالاى مروه ایستاد، نگاه کرد، دید بچه معلوم نیست، ترسید😮 ناچاراً بطرف صفا دوید، بچه را دید، ولی خبری از آب نبود...😔 و بین اين دو بلندی هفت بار رفت و برگشت، در نوبت هفتم وقتى به مروه رسيد،😮‍💨😲 ناگهان... 🔜 ادامه دارد... 📚| منبع: تفسیر المیزان، برهان 🎙 | قاری: استاد مصطفی اسماعیل 📖 | سوره مبارکه ابراهیم 🎶 | ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌  کانال سردار شهید حسین تختی بهراد نصر 🌷 @shahedbhradnasr ‌‌ ‌‌