خورشیدِ نهان در پشتِ ابر غیبت بیا ،
بیا، تا جھان سرشار از آرامش شود و
بساط ِظلم برچیدھ ،، بیا تا انتقام رخ
نیلیشده در کوچہهای کوفهرا بگیری
بیا تاکھ انتقامِ جسم اربا ارباۍ جدت
حسین را بگیری بیا تا انتقامتمامِ ظلم
هاییکه برخاندانت روا گشتہرا بگیری
کلِ جهان یكصدا شدهاند تا بیایی آنها
را از رنج نجاتدهی؛ بیا کہ بیتوهوایِ
این شهر آلودھ، نفسهاۍ نجس ناپاک
حرامیان است . آقاۍ من، جانِ جهانی
اۍ جان جهان؛ بیا . . !