#داستان فانوس شیطان...
پيرمردى در روستايى هرروز براى نماز صبح از منزل خارج وبه مسجد مى رفت .
دريك روز بارانى پيرمرد ، صبح براى نماز از خانه بيرون امد ،چند قدمى كه رفت در چاله اي افتاد، خيس وگلى شد.
به خانه بازگشت لباس راعوض كرد ودوباره برگشت ،
پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس راعوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد.
ديد در جلوى در،جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند،
هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد
پرسيد: اى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟
جوان گفت: نه ،اى پير ،من شيطان هستم😱
براى بار اول كه بازگشتى خدابه فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم
براى باردوم كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم
ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى خداوند به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا رابخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى انان داشتم
براى همين امدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى!!!
خدایا:
روسیاه آمده ام...پشیمانم.
توبه هایم مثل چک بی محل است وکسی جز خالقش تحویل نمیگیرد.
راست گفته اند
مال بد بیخ ریش صاحبش.
باتمام روسیاهی جلوی شیطان مراببخش و روسفیدم کن.
🆔
@ShahidBarzegar65