❇️داستانهای نهج البلاغه 💠مرد عمل باشيد نه حرف ضحاك بن قيس از ياران نزديك معاويه و از شكمخوارگان خون آشام درباري بود، پس از ماجراي حكمين و نابودي خوارج، معاويه اطلاع يافت كه اميرمومنان علي (ع) سپاه خود را براي جنگ با او آماده مي‌سازد، به وحشت افتاد و مردم دمشق و اطراف را دعوت كرد كه همه در بيرون از شهر دمشق، اجتماع كنند و براي جنگ با سپاه علي (ع) حركت نمايند. يك سپاه صد و چهارهزار نفري تشكيل شد، معاويه، «ضحاك بن قيس» را فرمانده‌ي لشكر كرد و همه گونه اختيارات را به او سپرد و او را به حمله و قتل و غارت دستور داد. ضحاك با سپاه خود به سوي كوفه روانه شد، در مسير راه به قتل و غارت پرداخت، تا وقتي كه به «ثعلبيه» رسيد، به كارواني كه به سوي مكه براي انجام مراسم حج مي‌رفتند حمله كرد و وسائل و زاد و توشه آنها را گرفت و «عمرو بن عميس» برادرزاده عبدالله بن مسعود صحابي پيامبر (ص) را با جمعي از همسفرانش كشت. اين خبر به علي (ع) رسيد، آن حضرت مردم عراق را اكيدا دعوت كرد كه حركت كنند و از هجوم و غارت ضحاك، جلوگيري نمايند. حضرت علي (ع) ديد، مردم سستي مي‌كنند، شخصا از كوفه خارج شد و خود را به سرزمين «غربين» رساند و حجر بن عدي (يار مخلص و دلاورش) را طلبيد و او را همراه چهار هزار نفر به سوي جبهه فرستاد. حجر بن عدي همراه سپاه حركت كردند و در سرزمين «تدمر» با لشكر ضحاك برخورد نمودند و جنگ درگرفت و نوزده نفر از سپاه ضحاك، به هلاكت رسيدند و دو نفر از سپاه حجر به شهادت نائل شدند، شب فرارسيد و ضحاك از تاريكي شب استفاده كرده و از منطقه گريخت، وقتي صبح شد، حجر بن عدي، اثري از او نديد. در آن هنگام كه خبر غارت و چپاول سربازان ضحاك، بخصوص خبر حمله به كاروان زائران بيت‌الله الحرام به اميرمومنان علي (ع) رسيد، آن حضرت براي آماده كردن سپاه خود براي جلوگيري از ادامه كار اشرار، خطبه‌اي خواند كه در نهج‌البلاغه (خطبه 29) آمده است، در اين خطبه، آن حضرت، افراد سست عنصر را سخت توبيخ كرده و بر سر آنها فرياد كشيد كه: هان اي مردمي كه پيكرهايتان كنار هم است، ولي دلهايتان از هم جدا است، در سخن گفتن، آنچنان داغ هستيد كه سنگها را مي‌شكند ولي در عمل، سست مي‌باشيد … بدانيد كه افراد ضعيف و ناتوان هرگز نمي‌توانند از ظلم و ستم جلوگيري كنند، مرد عمل باشيد نه مرد حرف … كار شما به جائي رسيده كه پيروزي شما، بي‌نتيجه است و همچون كساني هستيد كه تيرهايشان بي‌پيكان است … و الله لا اصدق قولكم و لا اطمع في نصركم: «سوگند به خدا، گفتارتان را تصديق نمي‌كنم و اميدي به پيروزي شما ندارم» شما چه دردي داريد؟ و درمان شما چيست؟ و بيماري شما كدام است؟ آنها (دشمنان شما) افرادي مثل شما مي‌باشند، چرا آنها پايدارند ولي شما ضعيف! چرا بايد چنين باشد؟! … همانگونه كه بيان شد، سرانجام علي (ع) جبهه را فراموش نكرد و خود حركت نمود و حجر بن عدي را با چهار هزار نفر به سوي ضحاك فرستاد و حجر قهرمان به سوي جبهه رفت و با كمال پيروزي، بازگشت. اين نيز ورق ديگري از درس شهامت و رشادت است كه علي (ع) به پيروانش آموخت. پ، ن : ایا این بیانات و فرمایشات امیر المومنین علیه السلام در نهج البلاغه که به صورت داستان مطالعه فرمودید در شرایط کنونی مصداق کم توجهی .سستی و انفعال برخی از مسئولین و حتی مردم که ادعای ولایمتداری دارند نمی شود؟ از اول دهه هفتاد ولی امر مسلمین بارها و بارها در مورد مقابله با تهاجم فرهنگی تذکر می دهند ،راهکار ارائه می فرمایند،دغدغه های خود را بیان می کنند،اما روز به روز در این عرصه عقب ماندگی احساس می شود. در حوزه فرهنگی اگر مغلوب دشمن بشویم در سایر حوزه ها از جمله سیاسی و اقتصادی شکست خواهیم خورد. مدیری که برای اینده خوب تربیت نشده باشد قطعا در سیاست دچار سیاست زدگی و در اقتصاد دچار فساد و به همین ترتیب جامعه دچار فرسایش می شود. ✍محمدی همدانی