۲۵۰ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ 3⃣بخش سوم 🔸️محبت شهید به خواهران 💠خانم هاشمی، استان سمنان عصر یکی از روزهای پاییزی سال ۱۴۰۰ بود. یکی از دوستانم با من تماس گرفت. از من تقاضا داشت که برایش دعا کنم. گفتم: «چی شده؟» گفت: «چند سال بود که بچه‌‌دار نمی‌‌شدم. به‌خواست خدای متعال حالا باردار شد‌ه‌ام. به‌علت بی‌‌احتیاطی، ضربه‌‌ای به من وارد شده. الان شرایط بسیار سختی دارم. شما سید هستید و از سلالۀ پاک ائمۀ اطهار(علیهم‌السلام) هستید. از جدتان بخواید تا مشکل من حل شه.» گفتم: «چشم.» بعد از چند روز ، پیگیر حالش شدم. متوجه شدم او را به بیمارستان منتقل کرده‌اند و پزشکان گفته‌‌اند که جنین باید سقط شود و دیگر امیدی نیست. من خیلی نگران شدم. با توسل به ائمۀ اطهار(علیهم‌السلام) برایش دعا کردم. این اتفاق را به همسرم گفتم. گفت: «دعایت ان‌شاءالله کارسازه؛ ولی من از دوستان شنیده‌ام که شهید عباس دانشگر خیلی مشکل‌گشایی می‌کنه. بیا با هم به مزار شهید عباس دانشگر بریم خواسته‌‌مون رو مطرح کنیم و برای ایشان دعا کنیم. ان‌شاءالله ائمۀ اطهار(علیهم‌السلام) و شهدا لطفی بکنن.» دو-سه شب بعد پیگیر حالش شدم. گفتند حالش از روز‌های قبل بهتر شده است. خیلی خوشحال شدم. مرتب جویای حالش بودم. متوجه شدم بعد از یک هفته حالش خوب شده و مرخص شدند. بعد از بهبودی کامل، به ایشان گفتم ما به سر مزار شهید عباس دانشگر رفتیم و سلامتی شما و فرزندتان را از او خواستم. گفت: «ان‌شاءالله برای اینکه فرزندم سالم به دنیا بیاد نذر می‌کنم و به‌نیت شهید انجام خواهم داد.» بعد از مدتی فرزندشان سالم به دنیا آمد. 📗 ╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shahiddaneshgar ╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯