عبدالرحمن و اخلاص ۳✨ شهریور ۱۳۶۴با تعدادی از دانش آموزان بسيجی جهرم به منظور بازديد از مناطق جنگی به خرمشهر رفته بوديم و يک شب در مسجد جامع آنجا مانديم. اذان صبح همه براي ادای نماز در كنار وضو خانه مسجد صف كشيده بوديم غافل از اينكه آبی در لوله ها وجود ندارد عده ای هم در دستشويی‌ها گير كرده بودند ناگهان متوجه شديم فردی از بيرون مسجد دو دبه بيست ليتری آب را به سختی حمل ميكند و به طرف ما می آيد در آن تاريكی صبحگاهي متوجه چهره او نشديم و بعضی از بچه ها هم با اين خيال كه او مسئول آوردن آب بوده و در اين كار كوتاهی كرده است به او پرخاش كردند ولی او صحبتی نكرد و باز برای آوردن آب بيرون رفت. اين دفعه وقتی بازگشت چون هوا روشنتر شده بود همه از ديدنش شرمنده شديم شهيد عبدالرحمن رحمانيان فرمانده گردان ابوذر جهرم بود كه برايمان آب مياورد. ✨الگوی من عبدالرحمن است✨ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 👇 https://eitaa.com/shahid_abdorrahman