۹۱ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍   2⃣بخش دوم 🔸️محبت شهید به برادران   ...با حالت ملتمسانه‌ای شروع کردم از خدا کمک خواستن و بعدش دعای توسل. دیگر نمی‌دانم چه شد. فقط به یاد دارم که وقتی به جایی از دعا رسیدم که می‌بایست از خانم فاطمۀ زهرا(سلام‌الله علیها) درخواست وساطت می‌کردم، خیلی خجالت کشیدم. ابتدا از خواندن این بند دعا منصرف شدم؛ اما با سختی این بند از دعا را خواندم و در طول خواندن تمام سعی خودم را کردم که ادب را رعایت کنم. لحظه‌ای احساس کردم دیگر هیچ باری روی دوشم نیست. سبک سبک. همۀ وجودم از گشایش خبر می‌داد. دعا تمام شد. اتفاقی افتاد که هرگز فراموش نمی‌کنم. یکی از دوستانم به من زنگ زد. بعد از احوال‌پرسی از آشنایی‌اش با شهید دانشگر گفت. بعد از خداحافظی از دوستم خیلی کنجکاو شدم که شهید را بیشتر بشناسم. چای درست کردم و توی فضای مجازی عبارت «عباس دانشگر» را جست‌وجو کردم. چند تا متن خواندم و چند تایی هم کلیپ و مستند دیدم. مستند را با دقت و کنجکاوی نگاه کردم. تحول و اتفاق خاصی در خودم احساس نکردم. کمی اندوهگین شدم... 📗 ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar