✨ 🌹•|بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء|•🌹 🔶🍃قدم به حیاط زیبای امامزاده چیذر که می‌گذاری، از مزار احمدی روشن که رد می‌شوی و عکس چهره خندان و جوانش را که می‌بینی، دلت قرص می‌شود که اگر جنگ تمام شد، جهاد تمام نشده و راه برای آن که بخواهد و بخواهندش به پهنای آسمان باز است. 🔶🍃جلوتر اما امید جوانه زده در دل ریشه و برگ بیشتری می‌گیرد، جوانی فقط با ۲۰ سال به آن‌ها پیوسته که وقت رفتن‌شان به آغوش خدا از میان سنگرها، حتی در این دنیا حضور نداشته است. 🔶🍃قبری که خودش برای خودش انتخاب کرده بود: «مراسم هیأت که تمام شد به سمت حیاط امامزاده رفتیم، شور و اشتیاق عجیبی داشت و تأکید می‌کرد که به حرفش گوش بدهم. با انگشت اشاره کرد و گفت که وقتی شهید شدم مرا آن جا دفن کنید. من که باورم نمی‌شد. حرفش را جدی نگرفتم. نمی‌دانستم که آن لحظه شنونده ی وصیت پسرم هستم و روزی شاهد دفن او در آن حیاط هستم.» 🔶🍃ابووصال نامی بود که به خاطر علاقه‌اش به شهید وصالی، همرزم دلاور چمران، بر او گذاشته بودند: «به شهدا خیلی علاقه داشت. از دوران دبیرستان این علاقه‌مندی شدیدتر شد. شهید اصغر وصالی فرمانده شهر پاوه مورد توجه خاص او بود و برای همین هم در سوریه اسم مستعار خودش را حسین وصالی گذاشت. حتی این اسم را روی اسلحه‌اش حک کرده بود.» نقل از ❤️ 🍃🏴 @shahid_dehghan