...شب پنج محرم سال 92 رو یادم میاد حاج محمود روضه رو شروع کرد.. لحظه ی آخره... عمو داره میره... عمه یه کاری کن... منو نمیبره... کجا میخوای بری... چرا منو نمیبری... اون لحظه که محمد شال مشکی رو سرش بود و از گریه منفجر شد تو ذهنم ثبت شد... . . . لحظه ای که پیکرش رو گذاشتن پایین... با خودم زمزمه میکردم. کجا میخوای بری... 💚✍| @shahid_dehghanamiri