#خاطره
...شب پنج محرم سال 92 رو یادم میاد
حاج محمود روضه رو شروع کرد..
لحظه ی آخره...
عمو داره میره...
عمه یه کاری کن...
منو نمیبره...
کجا میخوای بری...
چرا منو نمیبری...
اون لحظه که محمد شال مشکی رو سرش بود و از گریه منفجر شد تو ذهنم ثبت شد...
. . .
لحظه ای که پیکرش رو گذاشتن پایین... با خودم زمزمه میکردم. کجا میخوای بری...
#دوست_شهید
#شهیدمحمدرضادهقان
💚✍|
@shahid_dehghanamiri