✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجاء'🌿』
(
فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"ادامهقسمتبیستوسوم - حسینگفتنبلدم! 📜"
اشکامو پاک کردم تا بتونم کلمات رو ببینم.
نفسی گرفتم و دوباره شروع به خوندن کردم.
این برگه و کلمات، تنها کسایی بودن که اشکامو میدیدن، صدای بغضمو میشنیدن و تنهاییم رو حس میکردن.
میدیدن چطور دلمو شکستن.
میدیدن چطور غریبونه یه گوشه تنها موندم.
میدیدن روضه خونم ولی کسی رو ندارم که پای روضهم گریه کنه...
میشنیدن چطور صدام از بغض میلرزه و نفسم، از هق هقی که ساکتش کردم تا شرمندهی زیارت عاشورا نشم، میگیره!
کسی رو ندارم که بشینه پای روضهم اما... من دلمو به بودن امام زمانم خوش کردم. این دل، امیدواره!
نباید کم بذارم!
نباید بذارم حس کنه تنهاست!
نباید جوری بخونم که فکر کنه کسی کنارم نیست!
این دل، جز من کسی رو نداره!
نباید بذارم مثلِ خودم، تنها بمونه...
کسی چه میدونه؟ شاید صدای شکستنِ دل، صاحبش رو مجنون کنه! مثلِ الانِ من (:
اصلا کی به کیه؟
من با همین دیوانگی ها، خوشم! (:
تو گوشِ تموم کلماتِ زیارت عاشورا، لالایی بغضم رو خوندم و ازشون رد شدم تا رسیدم به جملهای که وقتی دیشب نوشتمش، از ذوقِ خوندنش، تا صبح خوابم نبرد...
ذوقی که حالا باید تنهایی ابرازش کنم...
دلم بیشتر از قبل گرفت. سرمو رو به آسمون گرفتم و با بغض گفتم:
آقاجانم! روضه این جمله رو با جوهر عشق و روی گلبرگ هایی گلی که تازگی ها از عشق شما تو دلم جوونه زده بود، نوشتم!
خیلی دوسش دارم... واسش خیلی ذوق داشتم...
اما حالا کسی نیست که پا به پای ذوقم راه بیاد...
اشکی از گوشه چشمم چکید: آقا! من الان فقط شما رو دارم... بخونم براتون، گوش میدین، نظر بدین؟
سرمو پایین انداختم و اشکامو پاک کردم.
نفسی گرفتم و با یه بسم الله شروع کردم.
درسته من کسی رو کنارم نمیدیدم اما... دعوتنامه فرستادم... اگه تعارفم، اومد داشته باشه، نباید تو محفلِ کوچیکم، چیزی کم بذارم!
-اللهم اجعل محیای محیا، محمد و آل محمد، و مماتی ممات محمد و آل محمد ...
صدایی نبود که همراهم این جمله رو تکرار کنه.
بغضمو قورت دادم و خودم، سه بار تکرارش کردم اما... این بلندیِ صدا، مالِ یک نفر نیست!
خواستم برگردم و پشت سرم رو ببینم که یادم افتاد در رو قفل کرده بودم و کلید هم پشتش گذاشتم.
یعنی کسی اگر میخواست هم نمیتوست بیاد و پشتم بشینه.
به خوش خیالی و توهم خودم لبخندِ کجی زدم و نگاهم رو به برگه روضهم دادم، روضه ای که براش خیلی ذوق داشتم:
خیلی از ماها وقتی این جمله رو میشنویم، با اشکامون التماس خدا رو میکنیم که یه شهادت نصیبمون بکنه!
اصلا آرزومونه شهید بشیم...
آره... شهادت خوبه! قشنگه...
اما تا حالا به این جمله ای که باهاش آروزی شهادت میکنیم، فکر کردیم؟
«و مماتی ممات محمد و آل محمد»...
تا حالا فکر کردیم این مماتی که میخوایم چجوریه؟
رفقا! امشب شبِ حضرت علی اکبره!
شب یکی از همون آلِ محمدی که میگیم!
امشب میخوام از مماتِ حضرت علی اکبر (ع) بگم...
شبیه ایشون شهید شدن نه! ببینم اصلا دلشو داری بشنوی؟
مکثی کردم و گفتم: روضه سنگینه! نمیشه مستقیم گفت...
من میکشم کنار! امام حسین (ع) میخواد با پسرش وداع کنه...
ببین چی به سر این پدر اومده اونوقت خودت قصه ی شهادت رو میفهمی!
نفسی گرفتم و با اجازه از امام حسین (ع) شروع کردم: نشست کنار این بدن، شروع کرد حرف زدن: ای لبت خشک تر از ساحلِ دریا، پسرم!
همین اول تو برگه روضهم نوشته بودم: خداروشکر امشب همه گریه کنا جمعن، برا پسر ارباب گریه میکنن من شرمنده روضه نمیشم...
آخه سعید همیشه میگفت: روضه خون که روضه میخونه اون موقعی سربلنده که برا ارباب گریه کن جمع کنه!
من که الان تنهام! گریه کن ندارم! چطور روضه بخونم؟
بغض گلومو گرفت. لحظات سختی بود! دنیا بهم سخت گرفته بود...
با شرایطی که من داشتم، چه روضه میخوندم، چه روضه نمیخوندم شرمنده میشدم!
روضه میخوندم، گریه کن نداشتم، شرمنده میشدم!
روضه نمیخوندم، شرمنده اسمِ «روضه خون»ی که روم گذاشته بودن میشدم!
از تلخی احوالم، باز دلم شکست!
سرمو پایین انداختم و به هق هق افتادم!
زیر لب فقط زمزمه کردم: آخه چرا؟ مگه من چیکار کردم؟
💬
- اینعاشقانہ، ادامہدارد...🕊
هدیہ بہ آقای جوانان حضرتعلےاکبر'ع💕
بہقلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨
#کپےممنوع❌
#نشرباقیدنامنویسندهومنبع_بلامانع🖇
✨قرارگاهشھیدغلامے
https://eitaa.com/shahid_gholami_73
🌷
✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷✨🌷