در همین حال بد بودیم که یه دفعه دیدم دخترم از خواب بیدار شد گفت بابا ماشین ترمز نمی گیره یعنی چی؟ گفتم نمی تونم ماشین را نگه دارم اومدم پایین کنار دست من ایستاد یه نگاه به من کرد دید دارم گریه می کنم یه نگاه به مادرش کرد دید داره گریه می کنه یه دفعه دیدم بغض گلوی دختر کوچکم. را گرفته. آروم آروم اشک از گوشه چشمش سرازیر شد