محمد و رحمان هر دو رفیق بودند بچه محل، عضو یک گردان. با هم پیمان برادری بسته بودند. محمد شده بود فرمانده؛ رحمان رو گذاشت بیسیم چیش اما رحمان تو کربلای ۵ پر کشید و رفت🕊 محمد خیلی بیقراری می‌کرد چند بار وقتی می خواست مداحی کنه اول دعا که اومد بسم الله رو بگه وقتی به بسم الله الرحمن می رسید دیگه نمی تونست ادامه بده...گریه امانش نمی داد یه شب محمد تو مناجاتای سحرش با رحمان صحبت می کرد که: رفیق من، بنا نبود نامردی کنی و تنها بری بعد از یه مدت بالاخره نوبت محمد شد تا با پهلوی دریده به دیدار خدا بره. اینگونه بود که محمد رضا تورجی زاده فرمانده گردان یا زهرا از لشکر امام حسین اصفهان بعد از گذشت چند ماه از دوستش سید رحمان هاشمی به خدا پیوست الانم مزارشون کنار هم تو گلزار شهدای اصفهانه. جانم به این ... 🕊🌹 🕊🌹 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124