فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ قرار بود عملیات کنیم؛ خط هنوز آرام بود با بچه ها نشسته بودیم دورهم. یک دفعه یک موتوری، آمد از بغلمان رد شد و رفت جلو. گفتم: «این کیه دیگه؟ زود جلوش رو بگیرید نذارید بره اون سمت. صورتش را پوشانده بود. بچه ها افتادند .دنبالش ایستاد و چفیه اش را کنار زد. حاج قاسم بود. کفری شدم، خون خونم را می‌خورد، گفتم «حاجی اینجا چه کار می کنی؟» طفره رفت. دست گذاشتم روی نقطه ضعفش :گفتم: «حاجی می‌دونی از ایران که بلند میشی میای تا وقتی برگردی دل آقا نسبت به شما چه جوره؟ اصلا اگه دست دشمن بیفتی می‌دونی چه اتفاقی برای امت اسلام و جبهه مظلومین میفته؟ نگاهم کرد. گفت : من می‌دونم کِی شهید می شم نگران نباش ، اجازه بده برم ، گره به کار افتاده اگه نَرَم خیلی شهید می دیم.» مسئولیت آن قسمت از منطقه با من بود. دهانم قفل شد. نتوانستم چیزی بگویم. چند کیلومتری رفت داخل خط دشمن و تنهای تنها مخفیانه اطلاعاتی را که می‌خواست جمع کرد و آورد پیاده کرد روی نقشه ...🌷🕊 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124