😓 خسته و كوفته از راهپیمایی روزانه برمی گشتیم؛ از آن راهپیمایی های قبل از عملیات كه برای افزایش بنیه دفاعی و اندازه سنجش میزان استقامت بچه ها نمی گذاشتند كسی قمقمه اش را آب كند یا با خودش یا با خودش جیره خشك ببرد. همه حسابی خسته بودند و از گرسنگی و تشنگی له له می زدند. 🏃‍♂ به مقر كه نزدیك شدیم چشممان افتاد به دیگ بزرگی كه جلوی سنگر حسینیه گذاشته بودند و یكی از بچه های گردان با آب و تاب تمام در حالی كه آستینش را بالا زده بود و ملاقه اش را داخل دیگ می زد و آن را از بالا مثل آبشار توی دیگ خالی می كرد، می گفت : "آی شربته، آی شربته!" 😍 و ما كه شاید قبل از آن به چیزی جز آب فكر نمی كردیم با عطش و التهاب زایدالوصفی به دیگ نزدیك شدیم. چون خاطر جمع بودیم كه به همه می رسد گوشه ای ایستادیم، اما خوب كه گوش كردم دیدم این پدرآمرزیده می گوید : "ای شهر بده، آی شهر بده!" ‼️شَكم وقتی به یقین تبدیل شد كه دیدم بچه هایی كه لیوان دستشان بود به او چشم غره می روند؛ یكی ته لیوان آبش را به رویش پاشید و یكی ملاقه را از دستش گرفته بود و دنبالش می دوید و خلاصه بگو و بخند و ناله و نفرین كه این نالوطی بار اولش نیست كه این جوری دست و بال همه را می گذارد توی حنا. البته بچه ها هم نامردی نكردند و شب با «جشن پتو» از خجالتش در آمدند! 📲 منبع : دانشنامه دفاع مقدس؛ اپلیکیشن همراه مُلک آسمانی @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊