📖 عملیات به خوبی انجام شد و با شهادت چند تن از نیروهای پاسدار ارتفاعات و کل منطقه مرزی از وجود عناصرگروهک تروریستی پژاک پاکسازی شد. من در عملیات حضور داشتم. از این که پس از سال ها یک نبرد نظامی واقعی را از نزدیک تجربه میکردم حس خیلی خوبی داشتم. آرزوی شهادت نیز مانند دیگر رفقایم داشتم اما باخودم میگفتم : ماکجا و شهادت!؟ دیگر آن روحیات دوران جوانی و عشق به شهادت در وجود ما کمرنگ شده. در آن عملیات به خاطر گرد و غبار و آلودگی خاک منطقه و... چشمان من عفونت کرد. آلودگی محیط باعث سوزش چشمانم شده بود. این سوزش حالت عادی نداشت. پزشک واحد امداد قطره ای را در چشمان من ریخت و گفت: تایک ساعت دیگه خوب می شوی. ساعتی گذشت اما همینطور درد چشم مرا اذیت می کرد. چند ماه از آن ماجرا گذشت. عملیات موفق رزمندگان مدافع وطن باعث شد که ارتفاعات شمال غربی به کلی پاکسازی شود. نیروها به واحدهای خود برگشتند اما من‌ هنوز درگیر چشم هایم بودم. بیشتر چشم چپ من اذیت میکرد. حدود سه سال با سختی روزگار گذراندم. در این مدت صدها بار به دکترهای مختلف مراجعه کردم اما جواب درستی نگرفتم. تا اینکه یک روز صبح احساس کردم که انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده! درست بود. در مقابل آینه قرار گرفتم دیدم چشم من از مکان خودش خارج شده حالت عحیبی بود. از طرفی درد شدیدی داشتم. همان روز به بیمارستان مراجعه کردم‌ و التماس میکردم که مرا عمل کنید. دیگر قابل تحمل نیست... ادامه دارد...🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊