انرژی عجیبی داشت که می خواست تخلیه کند و خوب جایی را پیدا کرده بود. می خواست از همۀ ظرفیت ها استفاده کند. می آمد می گفت دایی، یک دورۀ تیراندازی مهیا کن تا بچه های اطلاعات را بیاورم آنجا، بیاییم دوره ببینیم. به فکر همکارهایش بود. می خواست از امکاناتی که بود، برایشان استفاده کند. اطلاعات برایش مناسب بود. این طرف می رفت، آن طرف می رفت. می خواست از همه چیز سر دربیاورد و ببیند که خودش در این مسئله چه کاری از دستش برمی آید. میدان برایش باز شده بود. در اطلاعات که بود، شور تازه ای به پا کرده بود. توان تازه ای ایجاد کرده بود. دوستان و اطرافیانش را هم مثل خودش کرده بود: پرانرژی و خستگی ناپذیر. هرجا می دید خطری برای انقلاب به وجود آمده، یا چالشی هست که به نظرش سنگِ جلوی مسیر انقلاب است، وارد عمل می شد. خط قرمزش هم ولایت بود .
تنها کانال رسمی
#شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥
@shahid_javad_mohammadii